امام موسي كاظم(علیه السلام) مي فرمايند:
تَفَقَّهوا في دينِ الله
فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصيرة،و تَمامُ العِبادة و السّببُ إلي المنازل الرفيعة
و الرُّتبِ الجَليلة في الدين و الدنيا،
و فَضلُ الفَقيه علي العابد كَفَضلِ الشمسِ علي الكواكب
و مَن لَم يَتَفَقَّه في دينهِ لَم يَرضَ اللهُ لهُ عملاً.
در دين خدا ،دنبال فهم عميق باشيد،
زيرا فهم عميق در دين،كليد بصيرت و كمال عبادت و سبب تحصيل مقام هاي والا و مراتب شكوهمند در اموردين ودنياست.
و برتري فقيه بر عابد ،مانند آفتاب است بر كواكب،و
كسي كه در دينش فهم ِعميق نجويد ،خداوند هيچ عملي را از او نپسندد.
تحف العقول ص410
رهنمودهای تربیتی امام کاظم(ع)
آنچه در امر تربیت مهم و اساسی است ارائه شیوه های اطمینان بخش تربیتی است که ضمن در برداشتن همه ابعاد زندگی انسان او را به سعادت حقیقی که همان مقام قرب الهی است نائل گرداند و بی شک چنین شیوه های تربیتی جز از سیره قولی و عملی اسوه های راستین دین یعنی معصومین(علیهم السلام) میسر نیست. بدین جهت ضروری می نماید که زندگانی معصومین(علیهم السلام) را بطور کامل و دقیق از منظرتربیت نگریست و از خلال سیره رفتاری و گفتاری آنها تربیت صحیح را عرضه نمود. دراین مقاله تلاش بر آن است که گوشه هایی از سیره امام کاظم(ع) در تربیت فرزندان را هر چند ناقص به تصویر بکشانیم.
گام نخست در تربیت
از ویژگیهای انحصاری اسلام نگاه عمیق و ریشه ای به امر تربیت است، از دیدگاه اسلام زمینه های تربیت را نه از لحظه تولد که از مدتها قبل بایدفراهم نمود، از بزرگترین اهداف ازدواج تربیت فرزندان صالح و شایسته است،ازدواج تنها یافتن شریک در زندگی مشترک و پیوند ساده میان زن و مرد نیست بلکه مرد باید مادری شایسته و زن پدری لایق برای فرزندان آینده خود برگزیند امام کاظم(ع) فرموده است: … واختاروا لنطفکم … برای نطفه های خود انتخاب کنید[مادران شایسته ای برای فرزندان آینده تان برگزینید] و نیز آن حضرت ویژگیهایی را برای انتخاب همسر فرمود که رعایت آنها شرط موفقیت در زندگی آینده است، برخی از این معیارها عبارتند از:
صالح بودن
آن حضرت از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود: خداوندفایده ای بهتر از همسر صالحه به انسان نداده تا وقتی او را می بیند خوشحال گرددو هر گاه شوهر خارج از منزل است خود و مال شوهر را حفظ نماید.
همچنین آن حضرت دعایی را به اصحاب تعلیم دادند که از خداوند طلب همسر صالح و مهربان کنند«اللهم ارزقنی زوجه صالحه ودودا …» و سفارش کردند که این دعا را بعد ازنماز و قرائت سوره فاتحه و یس بخوانند.
کفو بودن
همشان بودن والدین، در تربیت اولاد نقش بسزایی دارد، چنانچه والدین از نظر سطح سواد و فرهنگ و مسائل اخلاقی و اعتقادی به هم نزدیک نباشند دچار تضاد و ناهماهنگی در تربیت خواهند شدو تربیت مطلوب حاصل نخواهد گشت. امام کاظم(ع) در حدیثی می فرماید: وانکحواالاکفاء … با همسرانی که همسطح و کفو شما باشند ازدواج کنید …
عاطفه همسر
فرزند بیش از هر چیز بویژه در دوران کودکی نیاز به محبت دارد، با محبت بودن همسر از دو جهت اهمیت دارد از طرفی کانون خانواده را صفای بیشتر می بخشد و باعث نیرو و توان بیشتر مدیر خانواده یعنی شوهر می گردد و از طرف دیگر فرزندان تشنه محبت، خود را از چشمه زلال محبت سیراب و روان آنها را طراوت می بخشد. امام کاظم(ع) در دعایی که به اصحاب تعلیم دادند طلب همسر ودود و باعاطفه زیاد را ازخداوند، سفارش نمودند.
عفاف و پاکدامنی همسر
عفاف و پاکدامنی از معیارهای ضروری انتخاب همسر است; زیرا فرزندان طیب و پاکیزه از دامان مادران پاکدامن وبا عفت پرورش خواهند یافت.
امام کاظم(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: با زنان فلان طایفه ازدواج کنید زیرا آنها با عفت هستند و زنان آنان نیز با عفتند و با زنان فلان طایفه ازدواج نکنید زیرا آنان با عفت نیستند و زنانشان نیز با عفت نخواهند بود ونیز علی بن جعفر می گوید از برادرم سؤال کردم آیا استفاده از شیر زنی که از راه زنا بچه زاییده صلاح هست؟
فرمود: استفاده از شیر او و شیر دختر او که از زنا متولد شده صلاح نیست.
امام هفتم(ع) بیش از آنکه دیگران را به انتخاب همسر شایسته توصیه کند خود بدین امر اساسی اهمیت می داد و برای فرزندان خود مادران صالح و شایسته انتخاب نمود،نکته قابل توجه اینکه هر کدام از همسران ایشان که از نظر تقوی و فضیلت برجسته تر بودند فرزندان بلند مرتبه تری داشتند برای نمونه به منزلت دو نفر ازهمسران آن حضرت اشاره می کنیم:
1-مادر امام رضا(ع)
از عون بن محمد کندی روایت شده که من مردی را آگاهتر ازعلی بن میثم به کارهای ائمه(علیهم السلام) و ازدواجشان ندیدم او می گفت که حمیده مصفاه مادر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) که از اشراف و بزرگان عجم بود کنیزی خرید و اسم آن تکتم بود و او در عقل و دین و احترام به حمیده بهترین زن بودبطوریکه به احترام حمیده هیچگاه در مقابل او نمی نشست، حمیده به فرزندش گفت:
پسرم من کنیزی بهتر از تکتم سراغ ندارم و شکی ندارم اگر فرزندی داشته باشدخداوند او را پاکیزه می گرداند و من این کنیز را به تو بخشیدم، درباره او سفارش به نیکی کن، آنگاه که حضرت رضا(ع) از آن بانو متولد شد او را طاهره نامید، نوادش سالم بود و از او شیر زیادی می خورد، آن بانو درخواست کرد دایه ای بگیرندکه در شیر دادن به او کمک کند. از او پرسیدند مگر شیر تو کم شده؟ گفت شیرم کم نشده اما من اوراد، اذکار و عبادتهایی داشتم و از هنگامی که فرزندم به دنیاآمد، کمتر به آنها می رسم.
2-ام احمد (مادر شاهچراغ)
ام احمد تنها زنی است که امام کاظم(ع) در وصیتنامه خود از او یاد می کند، مرحوم مجلسی درباره اومی نویسد:
مادر احمد از زنان مورد احترام بود و امام کاظم(ع) علاقه شدیدی به او داشت،هنگامی که حضرت می خواست از مدینه به سوی بغداد حرکت کند، ودیعه های امامت راپیش او سپرد و فرمود: هرگاه کسی پیش تو آمد، در هر وقتی از اوقات که باشد واین امانت را از تو طلب کرد، بدان که من به شهادت رسیدم و او جانشین بعد از من و امامی است که اطاعت او بر شما و دیگران واجب است.
اولین نیکی به فرزند
انتخاب نام نیکو از حقوق فرزند بر والدین و نشانه احترام و اهمیت آنها به آینده فرزند می باشد. نام علامتی است که فرزند آن را تا پایان عمر به همراه دارداگر نیکو باشد مایه سرور و شادی فرزند و اگر ناپسند و زشت باشد باعث اندوه وحسرت او می گردد. موسی بن بکر از امام کاظم(ع) نقل می کند که فرمود: اولین کارنیک پدر برای فرزند این است که نام نیکو برایش انتخاب نماید. در حدیث دیگری آن حضرت برخی از اسامی نیکو را ذکر می نماید. سلیمان جعفری می گوید از حضرت کاظم(ع) شنیدم که فرمود: خانه ای که یکی از اسمهای محمد، احمد، علی، حسن، حسین،جعفر، طالب و فاطمه در آن باشد فقر در آن داخل نمی شود. اهمیت نام نیکو بدان حد است که گاهی حضرت از نامهای ناپسند نهی می فرمود و حتی در کودکی نسبت به آن حساس بود: یعقوب سراج نقل می کند که بر حضرت ابی عبدالله (امام صادق) (ع) واردشدم در حالیکه بر بالین فرزندش (امام کاظم(ع » ایستاده بود و موسی(ع) درگاهواره جای داشت و حضرت با او نجوی می کرد و آهسته سخنانی می گفت آنقدر تامل کردم تا سخنانش با فرزند تمام شد، آنگاه فرمود: نزدیک بیا و سلام کن، رفتم وسلام کردم، آن طفل با بیانی فصیح و روشن جواب سلام مرا داده و فرمود: برو و نام دخترت را که دیروز [حمیراء] نام نهاده ای تغییر بده، به درستی این نامی است که خداوند را به غضب می آورد، آنگاه حضرت صادق(ع) به من فرمود:
زود برو و آنچه موسی(ع) گفت عمل کن تا کامیاب شوی، سپس من نام دخترم را ازحمیراء تغییر دادم.
سیره عملی امام کاظم(ع) گواه صادقی بر اهمیت نام نیکوبرای فرزندان است، آن حضرت با کثرت فرزندان برای آنها نام نیکو برگزید و حتی در مواردی اسامی مشترک انتخاب نموده و با پسوند اکبر، کبری، وسطی و صغری آنهارا از هم جدا می کرد. مرحوم مجلسی در بحارالانوار تعداد فرزندان آن حضرت را37نفر ذکر می کند و از اسامی آنان چنین یاد می کند:
الف) پسران: علی (رضا(ع »، ابراهیم، عباس، قاسم، جعفر، اسماعیل، هارون، حسن،احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحاق، عبیدالله، زید، حسین، فضل و سلیمان.
ب) دختران: فاطمه کبری، فاطمه صغری، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغری،کلثوم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بریهه، عائشه، ام سلمه، میمونه و ام کلثوم. همچنین از عمده الطالب، ابراهیم اکبر و ابراهیم اصغر را نقل می کند. علاوه بر مرحوم مجلسی برخی، نامهای مشترک دیگری را چون زینب، زینب الکبری، خدیجه، خدیجه الکبری، ام کلثوم الکبری، ام کلثوم الوسطی وام کلثوم الصغری را برای فرزندان امام کاظم(ع) ذکر کرده اند.
عقیقه و ولیمه فرزند
عقیقه و ولیمه علاوه بر آثار اجتماعی چون اطعام فقراء و مؤمنین، برای کودک نیز مؤثر خواهد بود; زیرا از طرفی نشانه احترام والدین به کودک است و ازطرف دیگر به منزله تامین و حفظ سلامتی فرزند است. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: کل مولد مرتهن بالعقیقه: هر نوزادی در گروه عقیقه است. اهمیت عقیقه تا بدانجاست که امام کاظم(ع) فرمود: هنگام تولد فرزند عقیقه برای او واجب است، تعبیر به وجوب هر چند از نظر فقهی واجب شرعی نیست و عقیقه یک عمل مستحبی است، اما نشانه اهمیت آن می باشد. در مورد ولیمه، علی بن حکم از بعضی اصحاب نقل می کند که امام کاظم(ع) برای بعضی فرزندانش ولیمه داد و اهل مدینه راتا سه روز از اقسام فالوده ها (غذای معمول آن زمان) در دیگهای بزرگ در مساجد وبرزنها طعام دادند، بعضی از اهل مدینه به خاطر این کار بر حضرت عیب گرفتند،خبر به گوش حضرت(ع) رسید، فرمود: خداوند هیچ چیزی را به پیامبری نداده الااینکه مانند آن را به پیامبر [خاتم] عطا کرده و بلکه به او چیزهایی داده که به دیگران نداده است، به سلیمان فرمود «هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب »محمد(ص) فرمود: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» هر آنچه پیامبر به شما آموخت فرا گیرد و عمل کنید و از آنچه شما را منع کرده پرهیزنمایید.
احترام به فرزند
افراد نسبت به رعایت ادب و احترام دیگران متفاوتند،برخی به نحو شایسته ای نسبت به دیگران رعایت ادب و احترام می نمایند و در اصل احترام و ادب فرقی میان بزرگترها و کوچکترهای اعضای خانواده خود و دیگران قایل نیستند، برخی دیگر در خارج از کانون خانواده خویش و نسبت به دیگران بسیار مودب می نمایند و چه بسا به رعایت ادب و احترام شهرت یافته اند اما در کانون خانواده خویش چنان احترامی را لازم نمی دانند و رفتار و گفتاری مودبانه و محترمانه آنچنان که می بایست در مقابل فرزندان خود ندارند، عده ای دیگر هستند که فقطبزرگترها را شایسته رعایت ادب و احترام می دانند و به کودکان وقعی نمی نهند و باپندار خود آنان را بچه می انگارند غافل از آنکه گرچه ما آنان را کودک می پنداریم اما آنان خود را کوچک و کودک نمی پندارند بلکه در حد فهم خود تصور بزرگی ازخویشتن دارند، باید دانست که رعایت ادب و احترام صرفا نه در خارج منزل شایسته است و نه هم فقط نسبت به بزرگترها بایسته، بلکه همچنانکه احترام به بزرگترهالازم است و شایسته نسبت به کوچکترها نیز ضروری است و بایسته زیرا کودک ادب واحترام را در آموزشگاه خانواده فرا گرفته و آن را در صحنه اجتماع به نمایش می گذارد. از سلیمان بن حفص مروزی نقل شده که گفت:
موسی بن جعفر فرزند خود علی را «رضا» نامید و هر زمان که نام او را بدون خطاب به او بر زبان جاری می کرد، می فرمود: بگویید فرزند من رضا، نزد من بیاید وبه فرزند خود «رضا» چنین گفتم و فرزند من رضا چنان گفت و هرگاه آن جناب رامخاطب قرار می داد، می فرمود: یا ابالحسن. امام(ع) نه تنها در زمان حیات فرزندان آنها را احترام می نمود که بعد از مرگ آنها نیز برای آنها احترام قائل می شد و این رفتار برای فرزندانی که در قید حیات بودند بسیار جالب و با اهمیت بود. یونس بن یعقوب نقل می کند هنگامی که امام موسی(ع) از بغداد به مدینه برگشت، فرزند او در «فید» وفات یافت.
حضرت او را در همانجا دفن نمود و به بعضی از دوستانش سفارش کرد که قبر او رابا گچ بسازند و نام او را بر لوحی نوشته، بر قبرش بگذارند.
فرزندان و محبت
فرزندان گلهای بوستان زندگیند و کام تشنه آنها جز با محبت والدین سیراب نمی گردد، هر نوع کوتاهی در سیراب نمودن آنها اثری جز پژمرده شدن این گلهای معطر به دنبال ندارد، برخی والدین از نقش محبت در رشد معنوی و حتی جسمانی فرزندان خود غافلند و کمتر به اهمیت و تاثیر سحرآمیز آن توجه دارند در حالی که محبت داروی شفابخش بسیاری دردهاست، بسیاری از ناسازگاریها و پرخاشگریهای فرزندان را با محبت می توان پیشگیری نمود، نکته مهم در محبت و عاطفه به فرزندان اظهار و ابراز آن است چه بسا والدینی که فرزندان خود را بسیار هم دوست می دارند، اما کمتر این عاطفه قلبی خود را ابراز می کنند. از بهترین شکلهای اظهار محبت در آغوش گرفتن و بوسیدن فرزند در کودکی و هدیه دادن در نوجوانی وجوانی است. مفضل بن عمر نقل می کند که بر موسی بن جعفر(ع) وارد شدم در حالیکه فرزندش علی(ع) در کنارش نشسته بود و او را می بوسید و زبان او را می مکید و اورا بر شانه خود می گذاشت و او را به خود می چسباند و می فرمود: پدر و مادرم به فدای تو باد چقدر خوشبو و پاکیزه است بوی تو و چقدر خلقت تو پاک و طاهر است وچقدر فضل تو ظاهر است …
مه خوبان
چه آیین چرخ کج رفتاردارد که با نیکان سرِ پیکار دارد
مگر داردچه کیش این چرخ بد مست که کین با مردم هشیار دارد
گهی از کین به پای چوبه دار مسیح و میثم تمّار دارد
گهی آزاد مردان صفا را اسیر محبس اشرار دارد
به حبسِ سندی ابنِ شاهکِ مست مَهِ خوبان شهِ اخیار دارد
شهشناهی که در چرخ حقیقت به ازخورشید و مَهْ رخسار دارد.
ملک بر عصمتش تقدیس گوید فلک بر رفتعش اقرار دارد
به حلم آن کاظمین الغیظ یکتا نشانِ احمد مختار دارد
(حکیم الهی قمشه ای)
قال الامام موسی بن جعفر (ع) :
1- اَوّلُها أن تَعرِفَ رَبَّکَ
2-وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ
3- وَ الثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ما أرادَ مِـنکَ
4- وَ الرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ .
« علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم :
1- اول اینکه خدای خودت را بشناسی .
2- بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .
3- بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .
4- و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند . »
امام هادی (علیه السلام)
لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْيّامِ صُنْعًا فى حُكْمِاللّهِ:
از حدّ خود تجاوز نكن و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا قرار نده.
حداقل درزندگی مداد صفت باش
پسرک پدر بزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت :
بالاخره پرسید:
“ماجرای کارهای خودمان را می نویسد؟درباره من مینویسید؟”
پدر بزرگ از نوشتن دست کشید ،و به نوه اش گفت :
“درست است درباره تو مینویسم . اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن مینویسم.میخواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد بشوی”
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید:
“اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام!”
“بستگی دارد چطور به ان نگاه کنی .
در این مداد پنج خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تمام عمرت با دنیا به آرامش میرسی .”
” خاصیت اول :میتوانی کارهای بزرگ کنی ،اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تورا هدایت میکند .اسم این دست خداست ،او باید همیشه تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.”
“صفت دوم: گاهی باید از انچه مینویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث میشود مداد کمی رنج بکشد . اما اخر کار نوکش تیزتر میشود . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ،چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.”
“صفت سوم :مداد اجازه میدهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .بدان که تصحیح یک کار خطا،کار بدی نیست، درواقع برای آنکه خودت را در مسیر درست نگه داری ،مهم است.”
“صفت چهارم:چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست،زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش که درونت چه خبر است.”
و سر انجام
” پنجمین خاصیت : همیشه اثری از خود به جا می گذارد. بدان هر کار در زندگی ات میکنی ،ردی به جا میگذارد و سعی کن نسبت به هر کار میکنی ،هشیار باشی و بدانی چه میکنی .”
(زهره جمالی زواره/طلبه پایه سوم/مدرسه زینب کبری علیها سلام اردستان)
نکته ها و تجربه تبلیغی
1- نقل روایات و آیات زیاد روی منبر بدون تحلیل و تأمل و تکرار لازم، مخاطب را خسته می کند. لازم است یک محور خاص شکافته شود تا ده ها محور ناقص و ابتر گذاشته شود. اگر بحث حیا مطرح می شود، زیرمجموعه های فراوانی دارد، ریشه های حیا، اقسام حیا، آثار حیا همه ی این عناوین در یک منبر نمی گنجد. اگر یک جلسه سخنرانی داریم مهم ترین بحث را مطرح کنیم و به بقیه اشاره نکنیم.
2- کمی محتوا و حاشیه پردازی پیرامون یک مطلب واضح نیز سزاوار نیست.
3- نوع سخنرانی ها با توجه به تفاوت مخاطب، زمان، مکان و شرایط متفاوت می شود.
4- گشودن حوزه ها، موضوعات و محور های نو در یک منبر یک ضرورت است.
5- رسانه منبر بایستی
حدیث روز
امام هادی (علیه السلام)
اُذکُرمَصرَعُکَ بَینَ یَدَی اَهلِکَ فَلا طَبیبٌ یَمنَعُکَ وَ لا حَبیبَ یَنفَعُکَ
یاد کن وقتی را که بر زمین مقابل اهل خود افکنده شده ای
پس طبیبی نیست که تو را از مردن منع کند و
نه دوستی که تو را در آن حال نفع رساند.
چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟
چه کسی می داند تهاجم قلب چند نفر را می درد؟!
چه کسی می داند جنگ نرم یعنی سوختن یعنی فنا شدن یعنی پناه به هر جا غیر خدا .به هرجایی که خدا نباشد .دین نباشد .اسلام نباشد.
یعنی اضطراب که کود کم آینده اش چگونه می شود ؟
جوانم الان در اتاقش چه می کند؟ دخترم را چه کسی دلش را برده؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم
کدام دختر طلبه ای که حتی حوصله ندارد سر کلاس فقه و اصول بنشیند یا چند نکته اخلاقی را بشنود از قصه ی دختران بی بند و بار شده باخبر است؟
کدام طلبه از کمرنگ شدن دین و افزایش بی حجابی در شهرستانها خبر دارد؟
اصلا چه کسی می داند سرباز امام زمان شدن یعنی چه؟
مظلومیت و غربت امام زمان (عجل ا… تعالی فرجه الشریف) یعنی چه ؟
سپردن خدا به ما طلبه ها یعنی چه؟
چگونه می توانیم به حوزه بیاییم و فقط دنبال منافع شخصی مان باشیم ؟
چطور می توانیم چشم های خود را به روی حقایق ببند یم و چون موش در انبار خاطرات شخصی خود لانه بگیریم و فقط صحبت از خوردن و پوشیدن و زندگی شخصی خود داشته باشیم.
تو با این کار خود کدام مسئله را حل می کنی؟
برای چه درس می خوانی ؟
به چه امید نفس می کشی؟فکر و دلت را از چه پر می کنی؟
از خیال ، از آرزوهای پوچ و دست نایافتنی ، از غیبت کردن در مورد این و آن یا از علم و شعور و تقوا
کدام اضطراب جانت را می خورد؟ اضطراب ناها ر چه خوردن ، چه نمره ای گرفتن ، چطور پاس کردن واحدهای درسی یا اضطراب از اینکه توانسته ام سرباز خوبی برای امام زمانم و بنده خوبی برای خدایم باشم؟ آیا توانسته ام قدمی برای تبلیغ خدا بردارم یا نه ؟ آیا من در غربت امامم شریک نیستم؟
دلت را به چه بسته ای ؟ به مدرک ، به زیبایی صورت ، به کلاس داشتن ، به قبولی در مدارحج علمی ، یا به تلاش برای به دست آوردن سیرت زیبا و بهترین سرباز و یاور سدن برای امام زمان
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرکشیدن پرستو شدن
آیا به ما مربوط نیست که شهرها مان روز به روز از نظر مذهبی تنزّل می کند و آمار فساد اخلاقی بیشتر می شود؟
آیا به ما مربوط نیست که دل امام زمانمان از خطاهای ما خون است؟
آیا به ما مربوط نیست که رهبر هشدار می دهد که جنگ سایبری اتفاق افتاده است؟
آری به ما چه ربط دارد که باید خود و خانواده مان را اصلاح کنیم و بعد شهرمان و کشورمان را؟!
آیا تاریخ سقیفه را ورق زده ای ؟ از خود پرسیدی چرا مولایمان خانه نشین شد؟
ماجرای فدک را شنیده ای؟ در به پهلو خوردن دردانه رسول خدا را چطور؟
از خود پرسیده ای که کربلا چرا کربلا شد؟ ائمه چرا این مصیبت ها را به جان خریدند؟
آری اگر خوب تامل کنی خواهی دانست که همه یک هدف داشتند آن هم
آشتی دادن مردم با خدا.
پس تو چرا آرام نشسته ای و خدا را تبلیغ نمی کنی؟
دل نوشته ای از محبوبه صادقی/ طلبه پایه پنجم/ مدرسه علمیه زینب کبری (علها سلام) اردستان