خشم استاد
02 شهریور 1392 توسط مدرسه علمیه زینب کبری س اردستان
شاگردش، در میان درس برخاسته و به استدلال او ایراد گرفته بود. او که در اوج تدریس بود، اشکال شاگردش را شنیده بود و جواب او را داده بود. اما شاگردش با خونسردی و کمی هم بی توجهی به جواب، دوباره اشکال خود را مطرح کرده بود و در واقع حرفهای استادش را به درستی نشنیده، رد کرده بود. و او که از برخورد و استدلال شاگردش عصبانی شده بود، به شدت استدلال او را رد کرده و با عصبانیت از شاگرد خواسته بود که سر جایش بنشیند. سکوت صدها شاگرد کلاس درس، و لحن تند استاد و قیافه او که از ناراحتی تغییر کرده بود، باعث شده بود که شاگرد، سر جایش بنشیند و کسانی که نزدیک او بودند، دیده بودن که اشک به چشمان شاگرد هجوم آورده بود و او با همه توان تلاش کرده بود که بغضش را فرو بخورد؛ چون او از استادش انتظار چنین برخوردی را نداشت.
استاد با به یاد آوردن این خاطره برای چندمین بار دلش پر از درد شد و دوباره استغفار کرد. کسی نمی دانست که تا صبح به او چه گذشته است.
صبح، ساعتی بعد از نماز، استاد سوار بر درشکه به سوی خانه شاگردش حرکت می کرد….
ادامه دارد…
صفحات: 1· 2