خواست پرواز کند دید پرش افتاده
03 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه زینب کبری س اردستان
یا موسی بن جعفر (علیه السلام)
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
میشود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بسکه شلاق به جان کمرش افتاده
آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده
هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آنکه از کودکی اش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
(حسين رستمي)