" غدير " و " كهنگی تاريخی"، دو مفهوم متضاد!
28 مهر 1392 توسط مدرسه علمیه زینب کبری س اردستان
جانشيني رسول خداصلي الله وعليه وآله نقطهي اصلي اختلاف ميان دو گروه اصلي مسلمانان است، شيعيان جانشيني را امري الاهي ميدانند كه با وجود نصوص صريح رسول خداصلي الله وعليه وآله به امت واگذار نشده است؛ اما اهل سنت به تعيين الاهي امام از جانب پيامبر باور ندارند و معتقدند اين امر حساس بعد از آن حضرت به اختيار و انتخاب مسلمانان وانهاده شده است.
در اين ميان گروهي نيز پرداختن به بحث غدير و خلافت را بحثي صرفاً تاريخي ميدانند و معتقدند در حال حاضر، روشن شدن زواياي تاريخي اين بحث ضرورتي ندارد و حل و فصل اين دعواي تاريخي ضرر و نفعي به حال اسلام و مسلمانان نخواهد داشت. اين گروه حتي اين گونه مباحث را دامن زدن به اختلافات و تفرقه افكني و شق عصاي امت تلقي ميكنند.
در اين نوشتار، به نقد و بررسي اين نظر با تكيه بر منابع تاريخي و روايي معتبر خواهيم پرداخت. اگر قدري در متون روايي محدثان سني تفحص كنيم، رد پاي حديث غدير در جاي جاي اين منابع به وضوح به چشم ميخورد. اخبار بسياري از غدير و حوادث پيراموني آن، به خصوص خطبهي رسول خداصلي الله وعليه وآله، حتي در منابع غير شيعي موجود است و حديث <ألست أولي بكم من أنفسكم؟… فمن كنت مولاه فعلي مولاه؛ اللهم وال من والاه و عاد من عاداه…> از نظر قواعد علم حديث، جزو احاديث متواتر و بلكه فراتر از آن است كه از بيش از 110 صحابي و 85 تابعي نقل شده است.(1)
ضياء الدين مقبلي از علماي سني (م 1108) ميگويد:اگر بنا باشد حديث غدير را (با اين همه مدارك) محرز و مسلم ندانيم، بايد قبول كنيم كه هيچ واقعهاي در دين اسلام قابل اثبات نيست.(2)
شمس الدين جزري (م739) نيز منكران حديث غدير را بياطلاع قلمداد ميكند.(3)
از يك سو، قراين بيشماري كه در تاريخ و در متن خطبه موجود است، دلالت اين حديث بر خلافت و جانشيني بلافصل امير مؤمنان را محرز ميكند و از سوي ديگر - به موجب آياتي كه در اين روز نازل شده است(4) - خداوند ثمردهي تلاش 23 سالهي پيامبر و اصحاب راستينش را منوط به نصب و معرفي اميرالمؤمنين عليهالسلام به مقام خلافت و امامت و پيروي مردم از آن حضرت ميداند. يعني ديني تمام و كامل و مورد رضاي خداوند است كه همراه با ولايت علي عليهالسلام باشد.
از اين رو شيعه به ماجراي غدير تنها به ديدهي واگذاري خلافت و به عنوان يك مسألهي تاريخي نمينگرد؛ كه به نص صريح قرآن، اسلام را بدون ولايت ائمه عليهم السلام، ديني ناقص ميداند.
آيه ي اكمال نشان ميدهد همان طور كه در قيامت، تنها دين اسلام از بندگان پذيرفته خواهد شد، اسلام كساني نيز كه ولايت حضرت علي را (به معناي صحيح آن) قبول ندارند، كامل نخواهد بود و اين دين ناقص، مورد پذيرش و رضاي خداوند متعال نيست.
از نظر شيعه امامت هرگز به زمامداري محدود نيست و اين تنها يكي از شؤون امامت است؛ بلكه لازمه ي امامت پذيرش مقام علمي اهل بيت عليهم السلام به عنوان يگانه عالم به علوم قرآن و سنت نبوي است؛ يعني تنها اهل بيت اند كه قرآن و سنت را بي كم و كاست ميشناسند و به ديگران نيز به درستي مي آموزند. لذا تمامي مردم موظف اند به ايشان مراجعه كنند؛ دين را از ايشان بياموزند و از آنان به طور كامل فرمان برند؛ اما در عمل بسياري از مسلمانان راه اهل بيت عليهم السلام را دنبال نكردند و پيروي از ديگران را به تبعيت از اهل بيت عليهم السلام ترجيح دادند.
پيامدهاي شوم و ناگوار پيروي از خلفاي غير الاهي و عدم اتخاذ دين از منبع صحيح آن - كه پيروي نكردن از سنت پيامبر را به دنبال داشت - همواره گريبانگير امت اسلام بوده است.
و به راستي! آيا رها كردن باب علم نبوي و مخزن علم الاهي و جداكننده ي حق از باطل و پيروي از جويندگان قدرت و ثروت و غاصبان مقام خلافت، حاصلي جز تفرقه و گمراهي دارد؟
خليفه اي كه فرمان تهاجم به خاندان پيامبر را صادر ميكند(5) و بر فراز منبر، دخت پيامبر گرامي اسلام، حضرت زهراعليهاالسلام را دروغگو! مي شمارد(6) و در حالي كه خود معني بعضي كلمات قرآن را نميداند، آن را به رأي خود تفسير ميكند(7) يا كسي كه با جماعتي به سوي خانه ي حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام به راه مي افتد و حرمت دخت پيامبر پاس نميدارد و آتش برمي افروزد و پيشواي پرهيزگاران را به قتل تهديد ميكند تا براي خليفه ي سقيفه بيعت بگيرد(8) يا آن كسي كه نقل حديث از پيامبر را نهي ميكند تا به زعم او، مردم قرآن را رها نكنند(!)(9) و به همين دليل، در زمان خلافت خود، عبدالله بن مسعود و عده اي ديگر را به دليل كثرت نقل احاديث پيامبر، در مدينه زنداني ميكند(10) و يا آن خليفهاي كه ابوذر را - كه در برابر چپاولهاي او از بيت المال تاب نياورد - به ربذه تبعيد ميكند(11)… به راستي، آيا اين گروه با خاندان وحي قابل مقايسه اند و آيا شايسته است كه رفتارشان الگوي هدايت ديني مسلمانان قرار گيرد؟(12)
بعد از آن نيز معاويه - كه سوگند ياد كرده بود نام پيامبر را دفن كند(13)
- جعالان حديث را به كاخ خود فرا خواند تا با پول او تاريخ زندگاني و سنت پيامبر تحريف گردد و احاديث دروغين در منقبت خلفا ساخته شود(14) و در اثر كج انديشي و فهم نادرست از دين، چه بسيار زهاد و صلحاي مكتب اهل سنت كه براي رضاي خدا به جعل حديث رو آوردند!(15)
به اين ترتيب، كتب بسياري در زمينه هاي مختلف بر پايه ي همان روايات دروغين ساخته شد و رفته رفته مذاهب ساختگي يكي پس از ديگري ظهور يافت و مسلمانان را - كه از صراط مستقيم به دور مانده بودند - دچار تفرق بيشتري كرد و روز به روز پايه هاي اتحاد اسلامي متزلزل تر شد؛ در حالي كه طبق فرموده ي قرآن تنها راه رستگاري و ايجاد اتحاد، اعتصام به حبل المتين الاهي، حضرت علي عليه السلام است: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا(16).» و پيامبر اكرم صلي الله وعليه وآله در تفسير اين آيه فرمود: «ريسمان خدا كه بايد به آن تمسك بجوييد، عليعليهالسلام و اهل بيت اويند.»
(17) در جاي ديگر نيز حضرت علي عليه السلام خدمت رسول اكرم صلي الله وعليه وآله عرض كرد: «اي رسول خدا! فرقه نجات يابنده كدام است؟» فرمودند: «آنهايي كه روش تو و ياران تو را دارند و به آن تمسك ميجويند.»(18)
از اين رو، شيعه توجه به غدير را توجه به قرآن و سنت نبوي و كامل كننده ي اسلام راستين مي داند، بلكه تا از اسلام اسم و رسمي باقي است و مسلمانان را دغدغه سعادت و هدايت است، پيام غدير كه همانا دعوت به صراط مستقيم و خواندن به تنها راه نجات امت است زنده و جاويد است.
پي نوشت ها
1- ر.ك. عبقات الانوار اثر مرحوم ميرحامد حسين هندي؛ و الغدير اثر علامه ي اميني
2- الغدير1/307
3- أسني المطالب 48/
4- آيه ي اكمال (سوره مائده3/) و آيه ي ابلاغ (سوره مائده67/)
5- تاريخ أبي الفداء 1/156، العقد الفريد 2/253.
6- شرح نهج البلاغه ي ابن أبي الحديد 4/80(چاپ قديم).
7- سنن دارمي 2/365؛ سنن بيهقي 6/223؛ تفسير ابن كثير 1/460
8- تاريخ أبي الفداء 1/156؛ الامامه و السياسه 1/12؛ تاريخ طبري 3/198؛ شرح نهج البلاغه 1/134؛ أنساب الاشراف 1/586
9- سنن دارمي 1/85؛ مستدرك الصحيحين 1/102.
10- مستدرك 1/110؛ تذكره الحفاظ 1/7؛ مجمع الزوايد 1/149
11- صحيح بخاري 3/7، كتاب الزكاه؛ أنساب الاشراف 5/54-52؛ فتح الباري 3/213؛ كامل ابن اثير 3/43
12- در كتاب الغديرج 9-6 از طريق اهل سنت، بسياري از مطاعن، الگوهاي ديني اهل سنت و بدعتهاي آنان، مورد بررسي قرار گرفته و فضايلي كه براي آنان جعل شده نقد شده است.
13- مروج الذهب 2/342-341؛ الاخبار الموفقيات 576/؛ الغدير 10/283.
14- شرح نهج البلاغه 1/385(چاپ قديم)؛ الغدير 11/73.
15- صحيح مسلم 1/13؛ تاريخ بغداد 2/98.
16- سوره آل عمران(130(3/.
17- الصواعق المحرقه 93/
18- الاصابه في تمييز الصحابه 2/174
صفحات: 1· 2