من حجاب را دوست دارم...
کی دیگه به یه خوده رنگ و روغن تو نیگا می کنه؟
کدوم پسره که با یه شوخی تو به گناه بیفته؟
اگه هم همچین آدمی هست مرده شورشو ببرن که اینقدر بی ظرفیته
خدایا من دوست ندارم مسخره بشم،
دوست ندارم منو دمده فرض کنن،
نمیخوام فکر کنن چون مثل اونا لباسای رنگارنگ نمیپوشم بی سلیقه ام …
دوست ندارم تو مهمونیا چون مثل اونا رفتار نمیکنم بی کلاس خطاب بشم …
آخه پیامبرت…
یدفعه یادش افتاد پیامبر رو تو اون دوران چقدر مسخره می کردن …
راه به راه پشت سرش حرفای جورواجور می زدن…
ولی پیامبر در برابر اونا صبر می کرد و دعا به حالشون؛
چون میدونست اونا جاهلن…
اصلا چرا راه دور میریم تو همین زمونه خودمون
چند بار شده به طرق مختلف پیامبرو مسخره کردن
بغض گلوشو گرفت…
مگه من از پیامبر بهترم؟
مگه من از فاطمه (س) و علی (ع) بالاترم که اینقدر بد و بیراه شنیدن …
اینقدر جاهلیت مردم دوران خودشونو تحمل کردن؟
من که با اعتقاد و اراده خودم این حجاب رو انتخاب کردم
پس فاطمه وار هم ازش دفاع می کنم …
خداجونم دوست دارم…”
من حجاب را دوست دارم…
صفحات: 1· 2