کار را خوب است خدا درست کند.
عین الدوله از وزراء قدیم بود، روزی از خانه بیرون آمد دید دو درویش پشت درخانه او نشسته اند، یکی می گوید «کار، خوب است که عین الدوله درست کند»، و دیگری می گوید «کار، خوب است که خدا درست کند».
عین الدوله وقتی این صحبتها را شنید، دستور داد یک بشقاب غذا بکشند، و یک اشرفی زیر غذا گذاشت و برای درویش اولی که از او تعریف می کرد آورد، آن درویش که به طمع پول آمده بود، غذا را گرفت ولی نخورد و به درویش دومی داد.
درویش دوم هم غذا را خورد و هم پول را برداشت و رفت. عین الدوله فردا آمد، دید باز همان درویش اولی نشسته است، گفت مگر دیروز، پول را برنداشتی؟ دیگر چه می خواهی؟ درویش گفت: ما که پولی ندیدیم اگر منظورت غذا است که دیروز غذا را به آن درویش دادم.
عین الدوله گفت بله همان درویش دومی راست می گفت که«کار خوب است خدا درست کند.»
کتاب«آداب الطّلاب»/شاکر برخوردار فرید/ص477