آغاز محرم
آفتاب محرم بر می دمد و کربلای دل را به هرم سوزانش می گدازد. بانگ چاووش کاروان محرم به گوش می رسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا می خواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می کند.
دسته های سوگوار حسینی،دوباره دست به ضریح بغض می آویزند و حسینیه دل را با گلاب اشک،غبار می روبند تا حماسه و اندوه کربلا را به میهمانی فرا خوانند. هله!که محرم فرا رسیده است.ای ماه خون!بار دیگر از راه می رسی و با نسیم گرم کربلایی،قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی.در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست!
سلام خدا برتو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده اند!و سلام خدا بر خورشید فروزانی که در خود جای داده ای!دوباره سکوت تاریخ را درهم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی.
بار دیگر از راه می رسی و برف سکوت را با آفتاب عشقی که بر آسمان سینه داری،آب می نمایی و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!ای ماه خون خدا!قدومت گرامی.