بت شکن
دنیا فقط یک چاه تاریک و سیه بود
گم کرده یوسف،در دلش تنها گنه بود
تا اینکه خورشید عازم دنیای ما شد
چاه سیاه ما خداوندا طلا شد
دیگر زلیخا دامن یوسف رها کرد
خورشید را دید او، محمد(ص)را صدا کرد
از آل ابراهیم او با یک تبر بود
روزی که کافر با بت خود بی خبر بود
او آمد و تاریکی از دنیا جدا کرد
دل های چاهی را گمانم با خدا کرد
آری خمینی هم به دستش یک تبر بود
از بت شکن ، بت های شاهی بر حذر بود
او را به دور از بت کده تبعید کردند
بت های خود را دور از او تمجید کردند
ناگاه جوشید از زمین صدها خمینی
با مشت های بسته با شور حسینی
آنان که با عشق ولایت زنده بودند
دور از خمینی هم خدا را دیده بودند
کردند آن بت خانه را خالی ز بت ها
شد کعبه ایران طوافش مهد دل ها
امروز هم ما رهبری فرزانه داریم
حل کرده ایم ما از سکوتش هم معما
آخر سکوتش هم هزاران حرف دارد
ابر دلش ا ز غصه هایش برف دارد
گوساله های سامری در خانه داریم
با دشمنان از دیش ها افسانه داریم
بت خانه دل با بت دنیا عجین است
دل ، آسمانش هم به قربان زمین ات
همراهمان دجال با عنوان گوشیست
تنها نگفتن بر حقیقت پرده پوشیست
دل واپسم آقا بیایی، پیرو دجال باشیم
تو باغبان باشی و ما هم کال باشیم
ما در اذان خود علی داریم ، آقا
بر عمق دل هامان ولی داریم ، آقا
در فتنه ها می گفت احمد با علی باش
هر جا که تنها مانده ای با یا علی باش
آقای من مهدی به جان پاک مولا
ما را به حق یاعلی هامان ببخشا
شاعر: محبوبه اشرفیان / طلبه پایه دوم/مدرسه زینب کبری (س) اردستان