عوامل قوت در عبادت
عبادت گاهى از روى خوف و ترس است و گاهى به طمع رسيدن به چيزى و گاهى هم به خاطر اين كه او سزاوار است و اهليّت دارد نه غير او؛ چون ديگرانى كه ما براى آنها هستىمان را فدا كردهايم و برايشان از صبح تا شب دويدهايم و با سر به سمت خواستههاشان رفتهايم، حتّى گامى براى ما برنداشتهاند و قدمى جلو نيامدهاند.
عامل اين قوّت چند چيز است:
1- توجّه به آمر و معبود و معرفت به عظمت و كرامت او.
آدمى وقتى بداند كه چه كسى به او دستور داده به اندازهاى كه آن شخص برايش ارزش داشته باشد، به همان اندازه نسبت به خواستهى او فعّال مىشود و در انسان انگيزه ايجاد مىشود.
آن چه به انسان نيرو مى دهد
و ماهيچه هاى خسته ى او را فعّال و بيدار مىكند و در او انگيزه ايجاد مىكند، همان توجّه به آمر و محبوب و شناخت عظمت اوست. من براى كسانى كه حرمتى قائل بودم و برايم عزيز بودند، قبل از اين كه نگاهشان به سمتى برود، در من انگيزهاى ايجاد مىشد كه به آن سمت بروم و قبل از اينكه نگاهشان به در برسد من در را باز كرده بودم و قبل از اينكه بخواهند نالهاى بكنند و يا حرفى بزنند حاضر و آماده شده بودم.
يكى از بزرگان نقل مىكند كه شبى براى عبادت در كنار مسجد سهله بودم، ديدم جلوى محراب، درويشى با موهاى بلند و ژوليده مشغول عبادت است. تا صبح ناله مىكرد و مضامينى از دعا مىخواند كه برايم تازگى داشت، متحيّر ماندم يك درويش و اين همه دقّت و اطّلاع؟! نزديك صبح شد، خاموش شد و رفت. خادم، صبح برايم سماور و چاى آورد، پرسيدم اين درويش كيست؟ گفت: درويشى اينجا نيست. گفتم چرا همان كسى كه ديشب در محراب بود. خادم گفت او ميرزا خليل اللَّه كمرهاى است. گفتم ميرزا خليل اللَّه كه استسقاء «1» گرفته و دو سال است كه از خانه تكان نمىخورد. خادم گفت: الان در حجره است و روز كه مى شود اصلًا نمى تواند تكان بخورد. آن بزرگ گفت آمدم، ديدم كه بدنش به قدرى ورم كرده كه نمى تواند حركتى كند، ولى وقتى شب مىشود از جا بلند مىشود و براى عبادت به مسجد مى آيد.
اين قوّت در عبادت است كه عظمت محبوب و معبود، چنان انگيزهاى در تو ايجاد مىكند كه همه ى دردها را فراموش مى كنى.
اينكه نسبت به پدر و مادر وارد شده كه نگذاريد امر كنند، و نسبت به مؤمنين آمده كه نگذاريد ذلّت سؤال و درخواست در چهرهشان آشكار شود، «ابْتَدِىء بِالْعَطيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ». «2»
سِرّش همين نكته و توجّه به آمر و محبوب است.
توجّه به عظمت دوست، تو را تحقير مى كند و به خوبى هايت نگاه نمىكنى، مزد نمى خواهى و حتّى شرمندهاى.
در تاريخ آوردهاند شخصى در يك كوزهى پر از كِرم و كثافت براى خليفهى بغداد كه بين دجله و فرات كاخى داشت آبى هديه آورده بود. خليفه، به او مزدى داد و به افرادش گفت، هنگام رفتن او را از كنار دجله و فرات ببريد.
خدا شاهد است كه حتّى خوبى هاى ما استغفار دارد.
زِ بود مستعار استغفر الله زِ هر چه غير يار استغفر الله
خيال مىكنيم كه عبادت كردهايم. دو تومان در راه خدا مى دهيم و دو ميليون تومان طلبكاريم و مى خواهيم جبرئيل و ميكائيل و ملائكه به كمك ما بيايند.
استاد صفايى دعاهاى روزانه حضرت زهرا(س)، ص: 61