یا لطیف
با آن همه بازی عاشقانه ای که با خدا کردی
مگر جایی برای ما هم هست…
آنقدر حواس خدا را با دوست داشتنت برده ای
که برای لبخندش
باید نام تو را صدا کنیم
ح س ی ن . . .
منبع:برگرفته از وبلاگ مَحرمِ مُحرّم
توضیح «انا قتیل العبرة»
پرسش:
امام حسین(ع) می فرماید: «انا قتیل العبرة؛ من کشته اشکم» این لفظ یا همین مضمون در روایات دیگر نیز آمده است. توضیح این عبارت چیست؟
پاسخ:
اضافه شدن «قتیل (کشته)» به «العَبرة (اشک)»، اضافه ی سبب به مسبَّب است. بنا بر این، جمله «من، کشته اشکم»، بدین معناست که کشته شدن من، سبب جاری شدن اشک است. این جمله در احادیث نیز چنین تفسیر شده است: أنَا قَتیلُ العَبرَةِ، لا یذکرُنی مُؤمِنٌ إلَا استَعبَرَ.۱من کشته اشکم. مؤمنی از من یاد نمی کند، جز این که می گرید.لا یذکرُهُ مُؤمِنٌ إلّا بَکی.۲مؤمنی از او یاد نکرد، جز این که گریست.
صفحات: 1· 2
شهادت هنر مردان خداست....
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .
شهادت برادر بزرگوار سرکار خانم مهرابی از اعضاء واحد معاونت فرهنگی مرکز مدیریت استان اصفهان را به خانوادهی گرامی ایشان و همچنین به دوستان ،همرزمان و همسنگران آن شهید تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
توصیه های استاد فاطمی نیا برای محرم در تکایا، هیئات، مساجد و حسینیهها سخنران و مداح
استاد به عنوان نخستین سؤال بفرمایید در جلسات عزاداری حسینی در تکایا، هیئات، مساجد و حسینیهها سخنران و مداح باید چه اصولی را رعایت کنند؟
ما شیعیان هنگامی که میخواهیم عزاداری کنیم، اول باید یک جمله از زیارت اربعین سیدالشهدا(ع) را به خاطر بیاوریم،
ممکن است بگویند چرا زیارت اربعین! اربعین که بعد از عاشوراست، میگوییم که در زیارت اربعین هدف سیدالشهدا(ع) از این نهضت را به دست میآوریم،
در آن قسمت از زیارت اربعین که زائر خطاب به خداوند میگوید:
«وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ»
امام حسین(ع) جان خود را در راه تو داد؛ تا بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانی و سرگردانی (در وادی) گمراهی برهاند،
توجه کنید که نهضت سیدالشهدا(ع) یک نهضت علمی بوده است.
بنابراین بر همین اساس به جوانان عرض میکنم که هر کجا دانش و علم دیدید، بدانید نماینده امام حسین(ع) است و هر کجا جهل را در هر عرصهای دیدید، بدانید نماینده یزید است، پس از این فراز زیارت اربعین پیداست که امام حسین(ع) برای اینکه مردم را از نادانی برهاند، خون خود را در راه خدا داد تا بندگان خدا را از نادانی برهاند.
صفحات: 1· 2
خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما
باز نام تو شده زینت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودایی
عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
صفحات: 1· 2
به فکر خود بودن
آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود.
فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده!
مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه آن را زیر پا له نکند مسیرش را تغییر داد. فرشته لبخند زد و تار عنکبوتی از آسمان پایین آمد و با خود مرد را به بهشت برد.
عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده تا از تار بالا بیایند. اما مرد آنها را به پایین هل داد مبادا که تار پاره شود. در این لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط کرد.
فرشته گفت: افسوس!
تنها به فکر خود بودن همان یک کار خوبی را که باعث نجات تو بود ضایع کرد.
گاهی...
گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد…
گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد…
نه به شکل ” دوستت دارم” و یا نه به شکل ” بی تو میمیرم ” …
ساده، شاید مثل :
” دلتنگ نباش، امیدت به خدا … فردا روز دیگری ست !
داستان ساعت گم شده
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد. کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد.”
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد. پس پرسید، “چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟”پسرک پاسخ داد، “من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم.”
ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.
سلامتی
نگاه همه به پرده سینما بود .
( جشنواره فیلمهای 10 دقیقه ای بود به گمانم ) اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم : تصویر سقف یک اتاق … دو دقیقه از فیلم گذشت .سه ، چهار ، پنج …
هشت دقیقه اول فیلم تنها تصویر سقف یک اتاق !
صدای همه درآمد . اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند . ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید …
جمله زیر نویس فیلم : این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
کاش حواسمان به نعمت ” سلامتی ” مان باشد …